محدثه محدثه ، تا این لحظه: 12 سال و 2 ماه و 2 روز سن داره

سرگرمی کودکانه

لالایی کودکانه

خوابت قشنگه لالایی کن بخواب خوابت قشنگه گل مهتاب شبات هزار تا رنگه یه وقت بیدار نشی از خواب قصه یه وقت پا نزاری تو شهر غصه لالایی کن مامان چشماش بیداره مثل هر شب لولو پشت دیواره دیگه بادکنک تو نخ نداره نمی رسه به ابر پاره پاره   ...
3 ارديبهشت 1391

لالایی

لا لالایی گل لالا مهتاب اومده بالا موقع خوابه حالا لالالایی گل نی نی خوابهای خوش ببینی روی ابرا بشینی لای لا لا لای لالالا لای لالالایی ...
3 ارديبهشت 1391

شعردرباره ی بدن

  بدن این بدنی که ما داریم           هدیه ای از سوی خدا است محافظت از این بدن             کــــار تــمــام آدمـهـا است بعض از اعضای بدن              جـلـوی چـشمای هـمه است میشه که پنهان نباشن        مـثـل پـا و صـورت ودست اما یه جاهای دیگه              خـصوصـیـن بــرای مـــــا باید که پنهان بمونن            &nbs...
30 فروردين 1391

شعر زیبای شاپرک

شاپرک شاپرک قشنگی رو دامنم نشسته خسته شده گمونم بال و پرش رو بسته   گل های رو دامنم بالش خوابش شدن چین چینای دامنم بندای تابش شدن دلم می خواد همیشه کنار من بمونه خیال کنه لباسم براش شده یه خونه برگرفته ازسایت خاله لیلا   ...
30 فروردين 1391

شعر در مورد حس لامسه

دویــــــــدم و  دویـــــــــدم                          به یک اطـــــو رسیـــــدم گفتــــــــم چـــه دم درازی                         مـــــیای با مــــن تو بازی اطـــــو دمـــش را تاب داد                          با دست به من جواب داد خطـــــر داره بازی با مــن      &n...
29 فروردين 1391

دستور آشپزی: کتلت‌ های کودکانه

کتلت‌ های کودکانه بچه ها عاشق غذاهای فرم‌دار هستند. کتلت هم یکی از این غذاهاست که به خاطر داشتن ترکیب کاملی از مواد غذایی یک غذای کامل محسوب می‌شود. ترکیب گوشت، پیاز، آرد گندم، سیب‌زمینی و تخم‌مرغ کتلت را تبدیل به غذایی می‌کند که تقریبا تمام گروه‌ها در آن حضور دارند. این غذای سالم و پر انرژی را می‌توانید به شکل ساندویچ همراه با بچه‌ها به مدرسه بفرستید.   مواد لازم: گوشت چرخ کرده: ۴۰۰ گرم سیب‌زمینی پخته: ۳۵۰ گرم پیاز رنده شده: یک سوم لیوان آرد سوخاری: نصف لیوان آرد گندم: ۲ قاشق غذاخوری زردچوبه: یک قاشق چای‌خوری تخم‌مرغ: ۲ عدد کوچک   روش تهیه: ...
24 فروردين 1391

قصه کودک

خود کرده را تدبر نیست             يکي بود يکي نبود غير از خدا هيچکي نبود. يک روستايي يک خر و يک گاو داشت که آنها را با هم در طويله مي بست خر را براي سواري نگاه مي داشت اما گاو را به صحرا مي برد و به خيش مي بست و زمين شخم مي زد و در وقت خرمن کوبي هم گاو را به چرخ خرمن کوبي مي بست و به کار وا مي داشت. يک روز که گاو خيلي خسته بود وقتي به خانه آمد هي با خود حرف غرولند مي کرد. خر پرسيد: « چرا ناراحتي و با خود حرف مي زني؟» گاو گفت: « هيچي، شما خرها به درد دل ماها نمي رسيد، ما خيلي بدبخت تريم.» خر گفت: « اين حرفها کدام است. تو بار مي بري ما هم بار مي بريم بهتر و بدتر ندارد...
24 فروردين 1391

قصه

قصه حضرت ابراهيم(ع) روزي روزگاري شهري به نام بابل بين دو رودخانه دجله و فرات از شهرهاي بزرگ و سرسبز آن روزگار بود. اطراف شهر باغهاي سرسبزي بود كه مردم در اين باغها كار مي كردند و روزگار خوشي را سپري مي نمودند در شهر بابل پادشاهي بنام نمرود حكومت مي كرد او معبد بزرگ و بسار مجللي درست كرده بود و محل عبادت مردم بابل بود. مردم شهر مجسمه هايي از سنگ و چوب درست مي كردند و در اين معبد بزرگ مي گذاشتند و بعد هم هر روز براي عبادت و پرستش اين مجسمه ها به اين معبد مي آورند و در مقابل اين مجسمه زانو مي زدند و سجده مي كردند در آن شهر بزرگ كه تمام مردم براي عبادت به معبد مي رفتند تنها ابراهيم بود كه هيچگاه براي پرستش اين بتها پاي در آن معبد نمي گذاشت او ...
24 فروردين 1391